ای کاش...
کاش گفتن و شنودن از تو سهم همه ی ثانیه ها باشد و یاد آوریت همه ی دقایق را پر کند!
و خدمت به تو انگیزه ی همه ی حرکت ها شود!
کاش سینه مان صندوق صدقه ای شود و قلبمان سکه ای نذر سلامتت!
کاش دردمان همیشه با توسل به تو آرام گیرد و دستمان جز به دعای برای تو به آسمان نرود!
کاش انتظار تو زنگی باشد که از نافرمانیت بازمان دارد!
کاش به سان عاشورا که ضجه می زنیم بر مظلومیت امام شهیدمان بگرییم هر روز بر غریبی امام زنده خویش!
امامی که چون جد غریبش هر روز و همه ی روز ندا می دهد(( هل من ناصر ینصرنی؟!))
کاش بودند کسانی که به ندای امام خویش پاسخ دهند...
کاش در اصرار به دعا مانند امور دنیوی در دعا برای آن وجود نازنین هم زود دست از دعا بر نمی داشتیم!
کاش محض خود حضرت نه برای حوائج خویش ندبه کنیم...
کاش حال و هوای همیشه ی دلمان به رنگ نیمه ی شعبان باشد...
و ای صاحب من...
تو که درد غربت را می شناسی...با غریبی آشنایی... با رنج خیانت مردمان خو گرفته ای ...
ومی دانی که درد و رنج و غم چیزی است و احساس تنها بودن و تنها ماندن چیز دیگر...
آه مولای غریب...تو تنها مانده ای...تو نیز غریب مانده ای ...باور می کنی مولای من؟!
گذر ایام مردمان را به خود مشغول...و تنها تو را لقلقه ی زبانشان کرد...
وبه یقین در شگفتی از آنان که برای تو گریه می کنند ولی باز تو را تنها می گذارند...
ومحبت و عشق تو را که خریدنی است به ناچیز می فروشند...
ونیز من هم در حیرتم چگونه است که ایشان فراموشت کردند...
یا صاحب الزمان ...
صبح ها یت همه حسرت است و شبهایت همه آه...
این همه سال این همه انتظار این همه غربت... پس آخر چه می شود...
قسم به بی کسی ات این را به بی کس ات نشان بده....
و ای مردمان!!امام غائب از نظرتان را تنها نگذارید...