یک نویسنده خوب یک نویسنده مرده است!؟
قبلا فکر می کردم نویسنده خوب کسی است که در نوشته اش از کلمات سنگین استفاده کند.کسی که بتواند همه چیز را خوب ببیند و خوب بنویسد،کسی که خواننده را با نوشته خود متحیر کند و خواننده کتاب هایش را همیشه همراه داشته باشد و حتی جدایی از آن کتاب را نتواند تحمل کند ، فکر می کردم فردی تیزبین با نگاهی منتقدانه و حتی حرفهای بی سر و ته را می گویند نویسنده خوب.اما تازه فهمیده ام اشتباه می کردم. نویسنده خوب کسی است که آنچه را دیده ، ندیده و یا فقط شنیده آنطوری بنویسد که گویا خواننده آنجاست و زنده لحظات را حس میکند، او فردی است نکته بین که به تمام ابعاد دقیق می نگرد ، با سوژه اش زندگی میکند و با او می میرد،در کنار او راه میرود و حسش میکند،شاید تصور کنید این مشخصات یک خواننده خوب است اما به نظر من نویسنده می نویسد که خواننده چطور بخواند، او با نوشته خود خواننده را به عمق لحظاتی می برد که خواننده شاید حتی دوست ندارد در آنجا باشد ، آنچنان زیبا می نویسد که خواننده لحظه ای آن را از یاد نمی برد و به دنبال لحظه ای میگردد تا مطالبی را مرور کند که در ذهن نگه داشته و بلاخره نویسنده خوب نویسنده ایست که بگذارد دلش بنویسد . همه این ها را نوشتم تا بگویم من می خواهم از کسی بنویسم که نه او را دیده ام و نه صدایش را شنیده ام ، تنها چند صفحه درباره اش خوانده ام که در برابر دریای وجودش مانند قطره ایست.
او کیست؟
اوست وجودی پر از عطوفت نسبت به هم نوعان ، فردی سختگیر در مقابل دشمنان، موجودی والا از نسل انسان و اوج انسان خاکی بعد از پیامبران و امامان.
او کسی نیست جز شهید.
شهید است که با وجود خود نشان می دهد که همچنان انسان لیاقت اشرف مخلوقات بودن را دارد و همچنان شیطان رجیم است و خواهد بود چرا که در همه دوران ها هستند کسانی که به انسان کامل اقتدا می کنند و شیعه بدون قید و شرط او خواهند ماند . او ثابت می کند آخرالزمان حقیقت دارد و هستند انسانهایی که در اوج پستی دنیا به نهایت می رسند .
شهید کیست؟
شاید بهتر از این تعریف نتوان متصور شد که شهید انسانی است که خود مُرد قبل از آنکه او را بمیرانند . و اینچنین بود که اینان شدند بهترین مردم حتی پس از مرگشان.
در پایان باید گفت که شهید همان پروانه ای است که بخاطر رسیدن خود را به دل آتش زد و نیست شد تا هست شود.
پس نویسنده خوب کسی است که با شهادتِ شهید بمیرد قبل از آنکه بمیرد.
نظر |
ابن فضال از امام صادق (ع) نقل می کند که فرمود : از علامات مسلم صیحه آسمانی ، خروج سفیانی ، خسف بیداء ، خروج یمانی ، قتل نفس زکیه و ... است .
رسول خدا در مورد نشانه های ظهور فرمودند :
نشانه های ظهور چون دانه های تسبیح و یا گردندبند است که رشته اتصالش بگسلد و دانه های آن یکی پس از دیگری فرو ریزد .
به راستی که در دنیای کنونی حوادث و فجایع همچون گردندبندی است که چون رشته اش بگسلد ، دانه های آن یکی پس از دیگری فرو می ریزد و هر روز فتنه ای دیگر و در جای دیگری شعله ور می شود و وضعیت دنیا روز به روز بدتر می شود .
رسول خدا در این رابطه فرمودند : هیچ زمانی پیش نمی آید جز اینکه زمان بعدی بدتر از آن است .
آیا به راستی اینگونه نیست ؟
امروز این تلخیها به اوج خود رسیده و ریشه تمام نیکی ها را سوزانده و خواهد سوزاند به طوری که دیگر در گلستان بشریت هیچ شاخ و برگی نخواهد نخواهد ماند . پس می توان گفت که زمان ما بدترین زمان هاست ، زیرا که تمام شرارتها به اوج خود رسیده اند .
رسول خدا در مقایسه زمان ما با زمان رسالت فرموده اند :
شما در زمانی هستید که اگر کسی یک دهم تکلیفش را انجام ندهد ، هلاک می شود . بزودی زمانی فرا می رسد که اگر کسی یک دهم تکلیفش را انجام دهد ، نجات می یابد . با توجه به حدیث فوق اگر ما حتی این یک دهم تکلیفمان را هم انجام ندهیم جای بسی تاسف است.
پس بیائید به سوی ظهور حرکت کنیم حتی اگر شده با انجام همان یک دهم از تکلیفمان.
پیامبر (ص) در حدیثی فرمودند :شبی که مرا به معراج بردند ، از جانب خداوند متعال به من خطاب شد : ای محمد ! از جمله عطایایی که به تو مرحمت فرمودیم این است که از صلب تو یازده امام بیرون آوردیم که همه از بطن دخترت فاطمه (س) می باشند و آخرینشان مردی است که عیسی بن مریم پشت سر او نماز خواهد خواند و زمین را پر از عدل و داد می کند ، پس از آنکه پر از ظلم و جور شده باشد .
عرض کردم : پروردگارا ! این چه وقت ظاهر می شود ؟
خطاب شد : یا محمد ! وقتی که علم برطرف شود و جهل ظاهر گردد ، قتل بسیار شده و علما و فقهای حقیقی کم شوند ، شعرا بسیار شده و امتت قبور را بر مساجد برگزینند . یا محمد ! امت تو مصاحف و مساجد را زینت نمایند و جور و فساد و امرای کافر بسیار شوند و دوستان و یاران ایشان ظالم و خود رأی شده و حرفی را برای رضای خدا نگویند ، بلکه آنچه گویند از روی ریا و هوای نفس باشد . آنچه به نظر ایشان صلاح دنیا است ، بگویند و برای رضای خدا نه قدمی برداشته و نه کلامی بگویند ، به ویژه وقتی که احتمال ضرر داشته و یا سودی برایشان نداشته باشد .
یا محمد ! در آن هنگام سه خسف ایجاد می شود : یکی در مشرق ، یکی در مغرب و دیگری در جزیره عرب که مراد از آن فرو رفتن زمین و اهل آن است و خراب شدن بصره به دست یکی از ذریه تو که اتباع او زنجی باشند و خروج مردی از اولاد حسین بن علی (ع) که بیرون آید و ادعاهایی کند که موجب فتنه عالم است و ظهور دجّال از طرف مشرق از سجستان ( در بعضی نسخ منظور اصفهان است ) و ظهور سفیانی است
این خطبه رو از این جهت که برای خودم جالب بود در چند قسمت میارم.
(گفته شد یکى از یاران پرهیزکار امام علیه السّلام به نام همّام گفت: اى امیر مؤمنان پرهیزکاران را براى من آنچنان وصف کن که گویا آنان را با چشم مىنگرم. امام علیه السّلام در پاسخ او درنگى کرد و فرمود «اى همّام از خدا بترس و نیکوکار باش که خداوند با پرهیزکاران و نیکوکاران است» امّا همّام دست بردار نبود و اصرار ورزید، تا آن که امام علیه السّلام تصمیم گرفت صفات پرهیزکاران را بیان فرماید. پس خدا را سپاس و ثنا گفت، و بر پیامبرش درود فرستاد، و فرمود)
1. سیماى پرهیزکاران
پس از ستایش پروردگار همانا خداوند سبحان پدیدهها را در حالى آفرید که از اطاعتشان بىنیاز، و از نافرمانى آنان در امان بود، زیرا نه معصیت گناهکاران به خدا زیانى مىرساند و نه اطاعت مؤمنان براى او سودى دارد، روزى بندگان را تقسیم، و هر کدام را در جایگاه خویش قرار داد. امّا پرهیزکاران در دنیا داراى فضیلتهاى برترند، سخنانشان راست، پوشش آنان میانه روى، و راه رفتنشان با تواضع و فروتنى است، چشمان خود را بر آنچه خدا حرام کرده مىپوشانند، و گوشهاى خود را وقف دانش سودمند کردهاند، و در روزگار سختى و گشایش، حالشان یکسان است. و اگر نبود مرگى که خدا بر آنان مقدّر فرموده، روح آنان حتى به اندازه بر هم زدن چشم، در بدنها قرار نمىگرفت، از شوق دیدار بهشت، و از ترس عذاب جهنّم. خدا در جانشان بزرگ و دیگران کوچک مقدارند، بهشت براى آنان چنان است که گویى آن را دیده و در نعمتهاى آن به سر مىبرند، و جهنّم را چنان باور دارند که گویى آن را دیده و در عذابش گرفتارند. دلهاى پرهیزکاران اندوهگین، و مردم از آزارشان در أمان، تنهایشان لاغر، و درخواستهایشان اندک، و نفسشان عفیف و دامنشان پاک است. در روزگار کوتاه دنیا صبر کرده تا آسایش جاودانه قیامت را به دست آورند: تجارتى پر سود که پروردگارشان فراهم فرموده، دنیا مىخواست آنها را بفریبد امّا عزم دنیا نکردند، مى خواست آنها را اسیر خود گرداند که با فدا کردن جان، خود را آزاد ساختند.
............. ادامه دارد